کد مطلب:265168 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:579

نظری به تأویلهای سه گانه
نا گفته نماند كه حدیث:

«یَكُونُ بَعْدِی اِثْنا عَشَرَ خَلِیفَةً»

متواتر و یقینی است و در آن شكی وجود ندارد؛ چنانكه از صواعق نقل شد. از طرف دیگر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم - نعوذباللّه - قصد معماگویی نداشته تا ما با استحسان یا با پاره ای از مرجّحات، گروهی را تعیین كرده و به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نسبت بدهیم. و انگهی این محدّثان و مورّخان هر سه تأویل را به صورت «احتمال» و «شاید» گفته اند؛ لذا بجاست مورد ارزیابی و بررسی و نقد قرار گیرد. با توجه به این مطالب، نظر خویش را در رابطه با هر سه تأویل بیان می كنیم:

اوّلاً:

اگر مراد از خلیفه دوازده گانه آنانی باشند كه قاضی عیاض گفته است در آن صورت چه نتیجه ای بر این حدیث مترتب می شود؟ به عبارت دیگر: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم كه به حكم (ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ، اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ یُوحی) [1] همه چیز را از منبع وحی آسمانی دریافت می كرد می خواسته است چه مطلبی را تفهیم كند؟ و از اینكه از میان یك گروه شما دوازده نفر تعیین كنید و آنان بعد از من خلیفه می شوند، چه فایده ای را در نظر گرفته بود؟ این - نعوذباللّه - به معمّاگویی شبیه تر است تا بیان حقیقت.

ثانیاً:

قاضی عیاض می گوید: شاید منظور، خلفایی است كه در زمان قدرت اسلام و عزّت خلافت، حكومت می كردند. به قضایای ذیل توجه فرمایید تا ببینیم آیا آن وقت، وقت عزّت خلافت و قدرت اسلام بود؟!

مسعودی در حالات ولید بن یزید بن عبدالملك (كه قاضی عیاض زمان او را زمان عزّت خلافت می داند) می نویسد: روزی ولید آیه (وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ ، مِنْ وَرَائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقی مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ) [2] را خواند و پس از خواندن این دو آیه خشمگین شد به طوری كه قرآن مجید را در جایی نصب كرد و تیرباران نمود! تا كلام اللّه پاره پاره شد و این دو شعر را خواند:



اَتُوعِدُ كُلَّ جَبّارٍ عَنِیدٍ

فَهَا اَنا ذاكَ جَبَّارٌ عَنیدُ



اِذا ما جِئْتَ رَبَّكَ یَوْمَ حَشْرٍ

فَقُلْ یا رَبِّ خَرَّقَنِیَ الْوَلیِدُ



یعنی:

«آیا تو هر جبّار لجوج را می ترسانی؟ بدانكه آن جبّار لجوج، من هستم، وقتی كه روز قیامت پیش پروردگارت آمدی، بگو خدایا ولید مرا پاره پاره كرد!». [3] .

سیوطی در حالات ولید می نویسد: او فاسق و دایم الخمر بود، حرمتهای خدا را از بین برد، خواست شراب را بر بام كعبه بنوشد! كه مردم بر وی شوریدند و او را به قتل رساندند و چون سر بریده ولید را پیش برادرش سلیمان آوردند، گفت: خدایش لعنت كند، او شارب خمر، فاسق و لاابالی بود، حتی می خواست با من لواط كند! «فَقالَ بُعْداً لَهُ اَشْهَدُ اَنَّهُ كانَ شَرُوباً لِلْخَمْرِ، ماجِناً فاسِقاً وَلَقَدْ راوَدَنِی عَنْ نَفْسِی» [4] .

آیا می توان گفت در زمان او خلافت، عزیز و اسلام قوی بود؟! تا قاضی عیاض بگوید: «یُحْتَمَلُ اَنْ یَكُونَ الْمُرادُ اَنَّهُمْ یَكُونُونَ فِی مُدَّةِ عِزَّةِ الْخِلافَةِ وَقُوَّةِ الاِسْلامِ وَاِسْتِقامَةِ اُمُورِهِ...» و بعد اضافه كند كه یكی از آن دوازده نفر ولید بن یزید است؟!

باز جلال الدین سیوطی از عبداللّه بن حنظله - كه با اهل مدینه بر یزید بن معاویه خروج كرد - نقل می كند كه او به مردم گفت:

«وَاللّهِ ما خَرَجْنا عَلَی یَزیدَ حَتّی خِفْنا اَنْ نُرْمی بِالْحِجارَةِ مِنَ السَّماء، اِنَّهُرَجُلٌ یَنْكَحُ اُمَّهاتِ الاَْوْلادِ وَالْبَناتِ وَالاَخَواتِ وَیَشْرَبُ الْخَمْرَ وَیَدَعُ الصَّلاةَ». [5] .

«به خدا قسم! ما علیه یزید خروج نكردیم مگر پس از آنكه ترسیدیم از آسمان سنگباران شویم؛ یزید مردی است كه با مادران، دختران و خواهران خود زنا می كند و شراب می خورد و نماز را ترك می نماید».

سبط ابن جوزی در ماجرای ورود اهل بیت علیهم السّلام به كاخ یزید نقل كرده كه یزید پس از ورود اسرا در مقابل همه آشكارا گفت:

لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا - خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَلْ - «بنی هاشم (منظور رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است) با ملك و حكومت بازی كردند و گر نه از آسمان خبری نیامده و وحی نازل نشده است». [6] .

یقیناً اگر ابوالفضل قاضی عیاض مالكی، این فجایع را به نظر می آورد، هرگز نمی گفت: «زمان یزید، زمان عزّت خلافت و قدرت اسلام بود».

ثالثاً:

اگر بگوییم منظور حضرت، دوازده نفری است كه بعد از مهدی موعود خواهند آمد، این احتمال با كلمه «بعدی» چگونه سازش دارد؟ آیا مراد آن بود كه بعد از من كاری صورت نخواهد گرفت و حكومت و خلافتی نخواهد بود تا بعد از چند هزار سال، مهدی علیه السّلام بیاید و برود و بعد دوازده نفر خلیفه شوند! وانگهی به كتاب دانیال چقدر می شود اعتماد كرد؟ آیا واقعاً كتابی از دانیال برجای مانده است؟! و چرا حضرت - نعوذباللّه - معمّا گفت و نفرمود منظور، خلفای بعد از مهدی است؟ و كلمه «لا یَزالُ الاِسْلامُ عَزیِزاً...» مخصوص به زمان خلفای بعداز مهدی است و حتی درزمان مهدی هم اسلام عزیز نخواهدبود.

رابعاً:

در احتمال سوّم با استفاده از جمله «كُلُّهُمْ یَعْمَلُ بِالْهُدی وَدِینِ الْحَقِّ» یازده نفر نام برده شده و دوازدهمین نفر آن معلوم نیست و نیز اگر بنا باشد عبداللّه بن زبیر را مصداق «كُلُّهُمْ یَعْمَلُ بِالْهُدی...» بدانیم چرا بعضی حاكمان دیگر را از آنان نشماریم، مثلاً عضدالدوله دیلمی از عبداللّه بن زبیر بدتر بود؟

اگر این مورّخان و محدثان به این فكر می افتادند كه ببینند آیا رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خودش این كلام را تفسیر كرده یا نه؟ آن وقت می دیدند كه حضرت خودش ‍ به طور واضح مراد خویش را از دوازده خلیفه مكرّراً بیان فرموده است، اینك شواهد آن را ذیلاً نقل می نمایم:

روایاتی كه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در این زمینه نقل شده و همه آنها تعیین و تفسیر «یَكُونُ بَعْدِی اِثْنا عَشَرَ خَلِیفَةً» هستند، زیادند، فصل دوّم كتاب در رابطه با «مهدی شخصی» است همه اش شاهد و دلیل این مطلبند، در اینجا به بعضی از روایات اشاره می شود و تكمیل آن در فصل آینده خواهد آمد:

1 - شیخ الاسلام محمد بن ابراهیم حمّوئی [7] شافعی از عبداللّه بن عباس نقل می كند كه:

«قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: اِنَّ خُلَفائِی وَاَوْصِیائِی وَحُجَجَ اللّهِ عَلی الْخَلْقِ بَعْدِی لاَِثْنا عَشَرَ، اَوَّلُهُمْ اَخِی وَآخِرُهُمْ وَلَدِی، قِیلَ یا رَسُولَ اللّهِ وَمَنْ اَخُوكَ؟ قا لَ: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طالِب، قِیلَ: وَمَنْ وَلَدُكَ؟ قَالَ: الْمَهْدِیُّ الّذِی یَمْلاُ اْلاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً».

یعنی:

«خلفا و اوصیای من و حجتهای خدا بر خلق بعد از من دوازده نفرند، اوّل آنان برادر من و آخرشان پسر من است، گفته شد: یا رسول اللّه! برادر شما كیست؟ فرمود: علی بن ابی طالب، گفته شد: فرزند شما كیست؟ فرمود: مهدی و او همان است كه زمین را پر از عدل و داد می كند همانطور كه از ظلم و جور پر شده باشد». [8] .

حافظ سلیمان قندوزی حنفی این حدیث را در ینابیع المودّه [9] نقل می كند، بنابراین، خود رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم «اثناعشر» را بیان فرموده كه منظور، امامان دوازده گانه یعنی: علی بن ابی طالب و فرزندان او علیهم السّلام هستند.

2 - علی بن شهاب همدانی شافعی در كتاب مودّة القربی به نقل از ینابیع المودّه [10] و شیخ الاسلام حمّوئی شافعی در فرائد السمطین [11] از عبداللّه بن عباس نقل می كند كه:

«قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: اَناَ سیِّدُ الْمُرْسَلِینَ وَعَلِیُّ بْنُ اَبِی طالِبٍ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَاِنَّ اَوْصِیائِی بَعْدِی اِثْنا عَشَرَ اَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طالِبٍ وَآخِرُهُمْ اَلْقائِمُ».

یعنی:

«من آقای پیامبرانم و علی بن ابی طالب آقای اوصیاست و اوصیای من بعد از من دوازده نفرند كه اوّل آنان علی بن ابی طالب و آخرشان مهدی قائم است».

حافظ قندوزی حنفی، همین حدیث را در ینابیع المودّه [12] از فرائد و در باب 94، ص ‍ 487 از غایة المرام از فرائد نقل كرده است و حدیث شریف، تفسیر حدیث «یَكُونُ بَعْدِی اِثْنا عَشَرَ خَلِیفَةً» می باشد.

3 - و ایضاً در ینابیع المودّه [13] از مناقب از علی بن ابی طالب علیه السّلام نقل می كند كه:

«قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: اَلاَئِمَةُ بَعْدِی اِثْنا عَشَرَ اَوَّلُهُمْ اَنْتَ یاعَلِیُّ وَ آخِرُهُمْ الْقائِمُ الّذِی یَفْتَحُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَی یَدَیْهِ - مَشارِقَ الاَْرْضِ وَ مَغاربَها».

یعنی:

«پیامبر اكرم فرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند اوّلشان تو هستی یاعلی! و آخرین آنان قائم آل محمَّد است. و او همان است كه خدا به دست او شرق و غرب زمین را فتح كرده و زیر پرچم اسلام در می آورد».

4 - و نیز در ینابیع المودّه [14] از مناقب در حدیث معراج نقل كرده كه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود:

«فَقُلْتُ یا رَبِّ! وَمَنْ اَوْلِیائِی؟ فَنُودِیتُ یا مُحَمَّدُ! اَوْصِیائُكَ الْمَكْتُوبُونَ عَلَی سُرادِقِ عَرْشِی فَنَظَرْتُ فَرَأَیْتُ اِثْنَی عَشَرَ نُوراً وَفِی كُلِّ نُورٍ سَطْراً اَخْضَرَ عَلَیْهِ اِسْمُ وَصِی مِنْ اَوْصِیائِی اَوَّلُهُمْ عَلِیُّ وَآخِرُهُمْ الْقائِمُ الْمَهْدِیُّ...».

یعنی:

«من گفتم خدایا! اوصیای من كدامند؟ ندا آمد یا محمَّد! اوصیای تو همانها هستند كه در سراپرده عرش من نوشته شده اند، نگاه كردم دوازده نور دیدم و در هر نور در سطری سبز، نام یكی از اوصیای من نوشته شده بود كه اوّل آنان علی و آخرشان قائم مهدی بود...».

این روایت نیز مانند روایات دیگر تفسیر و بیانی بر حدیث «یَكُونُ بَعْدِی اِثْنا عَشَرَ خَلِیفَةً» است.

5 - و نیز حافظ قندوزی از شیخ كبیر صلاح الدین صفدی در شرح دائره نقل كرده كه گفته است: «اِنَّ الْمَهْدِیَّ الْمَوْعُودَ هُوَ اْلاِمامُ الثّانِی عَشَرَ مِنَ اْلاَئمَّةِ، اَوَّلُهُمْ سَیِّدُنا عَلِیُّ وَآخِرُهُمْ الْمَهْدِیُّ رَضِیَاللّه عَنْهُمْ وَنَفَعَنا بِهِمْ». [15] .

یعنی:

«مهدی موعود امام دوازدهم از ائمه اثنی عشر می باشد كه اوّل آنان آقای ما علی، و آخرشان حضرت مهدی - رضی اللّه عنهم - می باشد».

معلوم می شود كه حدیث شریف در نظر شیخ صلاح الدین، مسلّم و یقینی بوده، كه به طور ارسال مسلّم گفته: اوّل دوازده امام علی علیه السّلام و آخر آنان مهدی علیه السّلام می باشد.

6 - در ینابیع المودّه [16] عبایة بن ربعی از جابر بن عبداللّه نقل كرده كه فرمود:

«قاَلَ رَسُولُ اللّهِ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اَناَ سَیِّدُ الْنَبِیِّینَ وَ عَلِیُّ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَاِنَّ اَوْصِیائِی بَعْدِی اِثْنا عَشَرَ اَوَّلُهُمْ عَلِیُّ وَآخِرُهُمْ الْقائِمُ الْمَهْدِیُّ».

این حدیث شریف كه تفسیر «یَكُونُ بَعْدِی اِثْنا عَشَرَ خَلِیفَةً» است، تحت شماره دوّم از مودّة القربی و فرائد السمطین از ابن عبّاس نقل شد و در این حدیث از جابر بن عبداللّه نقل شده است.

7 - روایاتی كه در فصل بعد در تعیین حضرت مهدی - صلوات اللّه علیه - خواهد آمد، همه شاهد این مطلبند، برای نمونه یكی از آنها را در اینجا می آوریم: مورّخ و محدّث معروف؛ خوارزمی حنفی (متوفای 568) از سلیم بن قیس از سلمان فارسی نقل می كند كه می گوید:

«دَخَلْتُ عَلَی النَّبِیِّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وَ اِذاَ الْحُسَیْنُ عَلَی فَخِذِهِ وَ هُوَ یُقَبِّلُ عَیْنَیْهِ وَیَلْثَمُ فاهُ وَیَقُولُ: اِنّكَ سَیِّدٌ اِبْنُ سَیِّدٍ اَبُو سادَةٍ، اِنَّكَ اِمامٌ اِبْنُ اِمامٍ اَبُو اَئِمَّةٍ، اِنَّكَ حُجَّةٌ، اِبْنُ حُجَّةٍ، اَبُو حُجَجِ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِكَ تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ». [17] .

یعنی:

«داخل منزل رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شدم دیدم حسین علیه السّلام روی زانوی آن حضرت است، وی چشمهای حسین را می بوسید و دهانش را می بویید و می فرمود: تو بزرگ و پسر بزرگ زاده ای و پدر بزرگانی؛ تو امام و پسر امامی، پدر امامانی، تو حجت و پسر حجّتی و پدر نُه نفر حجت كه همه از صلب تو هستند و نُهم آنان قائم آنان است».

بنابراین، روایاتی كه از بزرگان اهل سنت نقل گردیده رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث: «یَكُونُ بَعْدِی اِثْنا عَشَرَ خَلِیفَةً» را بارها با عبارات مختلف به طوری كه شكّی باقی نمانده تفسیر و بیان فرموده است كه نامهای مباركشان در فصل بعدی خواهد آمد.

8 - در رابطه با این مطلب، روایتی به طور مسلّم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده كه جز معنای دوازده خلیفه، معنای دیگری نمی شود بر آن یافت. اینك به آن حدیث توجه می كنیم: سید مؤ من شبلنجی از علی بن ابی طالب - صلوات اللّه علیه - نقل می كند كه:

«قاَلَ: قُلْتُ یا رَسُولَ اللّهِ اَمِنّا آل مُحَمَّدٍ الْمَهْدِیُّ اَوْ مِنْ غَیْرِنا؟ فَقَالَ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لا بَلْ مِنّا یَخْتِمُ اللّهُ بِهِ الدِّینَ كَما فَتَحَ بِنا». [18] .

یعنی:

«گفتم: یا رسول اللّه! آیا مهدی آخرالزمان از ما آل محمّد است یا از غیر ما؟ فرمود: نه، بلكه از ماست و خدا به وسیله او دین را ختم می كند چنانكه با ما شروع كرده است».

همین حدیث شریف را حافظ بن حجر در صواعق محرقه [19] از طبرانی نقل كرده و محمد صبّان در اسعاف الراغبین [20] از طبرانی آورده است. شبلنجی در نور الابصار پس ‍ از نقل حدیث می گوید: این حدیث را طبرانی در اوسط، ابو نعیم در حلیقة الاولیاء و عبدالرحمان بن حمّاد در عوالی نقل كرده اند.

و نیز همین حدیث را امام عبدالرؤ وف مناوی در كنوز الحقائق [21] آورده است، این حدیث كه می گوید: «خدا دین را با ما شروع كرد و با مهدی علیه السّلام ختم می كند» حاكی است كه خلافت و وصایت در علی علیه السّلام و در اولاد اوست و بیان: «اِثْناعَشَرَ خَلِیفَةً» می باشد.

9 - حافظ ابو عبداللّه محمد بن یوسف كُنجی شافعی (متوفای 658هجری) در كتاب «البیان فی اخبار صاحب الزمان علیه السّلام» به سند خویش از حذیفه نقل می كند كه پیامبر اكرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا اِلاّ یَوْمٌ واحدٌ لَبَعَثَ اللّهُ فِیهِ رَجُلاً اِسْمُهُ اِسْمِی وَ خُلْقُهُ خُلْقِی یُكَنّی اَبا عَبدِاللّهِ، یُبایِعُ لَهُ النّاسُ بَیْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقام، یَرُدُّ اللّهُ بِهِ الدِّینَ وَ یَفْتَحُ فُتُوحاً فَلا یَبْقی عَلی ظَهْرِ اْلاَرْضِ اِلاّ مَنْ یَقُولُ لا اِلهَ اِلاّ اللّه، فَقامَ سَلْمانُ فَقالَ: یا رَسُولَ اللّه! مِنْ اَیِّ وُلْدِكَ هُوَ؟ قالَ: مِنْ وُلْدِ اِبْنی هَذا، و ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلی الْحُسَیْنِ علیه السّلام». [22] .

یعنی:

«اگر از دنیا جز یك روز باقی نماند، خداوند در آن روز، مردی را مبعوث خواهد كرد كه اسم او اسم من و خُلق او خُلق من است. كنیه او ابوعبداللّه است، مردم با او بین ركن و مقام بیعت می كنند، خداوند به وسیله او دین را بر می گرداند و فتوحاتی می كند كه بر روی زمین كسی نمی ماند مگر آنكه «لا اِلهَ اِلاّ اللّه» می گوید: پس سلمان برخاست و گفت: ای رسول خدا! آن مرد از كدام پسرت می باشد؟ فرمود: از این پسرم و با دست خود بر حسین علیه السّلام زد».

در این روایت، تصریح شده كه امام زمان علیه السّلام از نسل امام حسین علیه السّلام است.

10 - ابن صباغ مالكی (متوفای 855) در فصول مهمه از ابو سعید خدری نقل می كند كه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به فاطمه علیها السلام فرمود:

«... یا فاطِمَةُ! اِنّا اَهْلَ بَیْتٍ أُعْطِینا سِتَّ خِصالٍ لَمْ یُعْطها أَحَدٌ مِنَ الاَوَّلینَ وَلا یُدْرِكُها أَحَدٌ مِنَ الا خِرینَ غَیْرُنا، نَبِیُّنا خَیْرُ الاَنْبِیاءِ وَ وَصیُّنا خَیْرُ اْلاَوْصِیاءِ وَهُوَ بَعْلُكِ وَ شَهِیدُنا خَیْرُ الشُّهداءِ وَ هُوَ عَمُّ اَبِیكِ وَمِنّا مَنْ لَهُ جَناحانِ یَطیرُ بِهِما فِی الْجَنَّةِ حَیْثُ یَشاءُ وَ هُوَ جَعْفَرٌ وَمِنّا سِبْطا هذِهِ الاُمَّةِ وَهُما اِبْناكِ وَمِنّا مَهْدِیُّ الاُمَّةِ الَّذی یُصَلِّی خَلْفَهُ عیسی بْنُ مَرْیمَ ثُمَّ ضَرَبَ عَلی مَنْكِبِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام وَقالَ مِنْ هذا مَهْدِیُّ هذِهِ الاُمَّةِ». [23] .

یعنی:

«... ای فاطمه! ما اهل بیتی هستیم كه شش خصلت به ما عطا شده كه به احدی از اولین داده نشده و احدی از آخرین هم به آن نخواهد رسید جز ما؛ نبیّ ما بهترین انبیاست. و وصیّ ما بهترین اوصیا می باشد. و او همسر تو است. و شهید ما بهترین شهداست كه عموی پدرت می باشد. و از ماست آنكه برایش دو بال هست، با آن دو در بهشت پرواز می كند به هر جا كه بخواهد و او جعفر است. و از ماست دو سبط این امت و آنان دو پسر تو هستند. و از ماست مهدی امت، كسی كه عیسی بن مریم، پشت سر او نماز می گزارد، سپس بر دوش حسین علیه السّلام زد و فرمود: مهدی امت از این (پسر) خواهد بود».

در این نقل نیز، امام زمان علیه السّلام از اولاد امام حسین علیه السّلام معرفی شده است.


[1] سوره نجم، آيه 4 - 3.

[2] «و البته فتح و فيروزي (برحسب وعده ما) نصيب رسولان الهي است و نصيب هر ستمگر جبار، هلاكت و حرمان است از پي هر گردنكش عنود، آتش دوزخ خواهد بود و آبي كه مي آشامد در دوزخ، آب پليد چركين است»، (سوره ابراهيم، آيه 14 - 15).

[3] مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 187.

[4] سيوطي، تاريخ الخلفاء، ص 250.

[5] همان مدرك، ص 209.

[6] سبط ابن جوزي، تذكره، ص 235.

[7] در الكني والالقاب فرموده: «حمّوئي» منسوب است به حمّويه (به فتح اوّل و تشديد ميم) كه از اجداد صاحب كتاب بوده است.

[8] شيخ الاسلام ابراهيم حمّوئي، فرائدالسمطين، ج 2، ص 312، حديث 562.

[9] ينابيع المودّه، باب 94، ص 487 به نقل از غاية المرام به نقل از فرائدالسمطين.

[10] ينابيع الموده، باب 56 (موّدة عاشره)، ص 258.

[11] فرائد السمطين، ج 2، ص 313، حديث 564.

[12] ينابيع المودّه، باب 78، ص 447.

[13] همان مدرك، باب 94، ص 493.

[14] همان مدرك، باب 93، ص 486.

[15] همان مدرك، باب 86 ص 471.

[16] ينابيع الموده باب 77، ص 445.

[17] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، فصل سابع في فضائل الحسين عليه السّلام، ص ‍ 146.

[18] سيدمؤ من شبلنجي،نورالابصار،فصل تتمة في الكلام علي اخبارالمهدي،ص 171.

[19] صواعق محرقه، باب خصوصياتهم الدالة علي عظيم كراماتهم، ص 235.

[20] محمد صبّان، اسعاف الراغبين، حاشيه نورالابصار، فصل الكلام علي المهدي الذي يبعث في آخر الزمان، ص 134.

[21] كنوز الحقائق، حاشيه الجامع الصغير، ج 2، باب الميم، ص 128.

[22] البيان في اخبار صاحب الزمان، باب 13، ص 129.

[23] الفصول المهمه، فصل 12، ص 281.